با فرمان رهبر معظم انقلاب مبنی بر رزمایش کمک مومنانه بود که از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد در ایران اسلامی خود را برای لبیک گویی به فرمان ولی امر مسلمین جهان مهیا کردند.

ماه‌ها است که جنگ با کرونا کشور را درگیر خود کرده است و این جنگ علاوه بر خسارت‌های جانی، خسارت‌های مالی فراوانی به همراه دارد و موجب آسیب به کسب و کار و معیشت بسیاری از مردم شده است، به طوری که عده‌ای بسیاری از هموطنان به دلیل از دست دادن نان‌آور خانواده و یا شغل خود در کسب درآمد دچار مشکل شده اند و در این شرایط سخت اقتصادی فشارهای دوچندانی دارند، کرونا با همه زشتی‌ها و بی‌رحمی‌هایش جلوه‌های زیبایی از انسانیت را به تصویر کشید و درس‌ مروت و جوانمردی را به همگان آموخت.

در جای جای ایران اسلامی کمتر کسی است که با رزمایش کمک مومنانه غریبه باشد و یا اخبار مربوط به آن را نشنیده باشد، رزمایش کمک مومنانه اقدامی انسانی با هدف کمک به نیازمندان و آسیب‌دیدگان ناشی از کرونا است که به فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی در کشور کلید خورد و با لبیک‌گویی گسترده مردم نوع‌دوست ایران زمین همراه شد، رزمایشی که بانوی جوان طلبه‌ای را به روستاهای دورافتاده استان مرکزی کشاند تا با جثه نحیف و لاغرش فوت شدگان کرونایی را غسل داده و کفن کند و ثواب آن را نثار روح شهید سلیمانی کند.

حال در استان مرکزی شهرستان اراک، بانوی جوان که درسش را به خوبی آموخته، می‌داند این روزها وطنش همچون کودکی نوزاد به کمک و یاری انسان‌های پاک‌سیرت، سخت محتاج است، یکی باید مرهمی باشد بر دردهای بی‌درمان بی‌پدری، یکی مرهمی باشد بر درد تنهایی و یکی هم مرهمی باشد بر درد نداری، او که دارد می‌بخشد و او که کاری از دستش برمی‌آید دستی می‌گیرد و دست دیگرش را در دست خدا می‌گذارد، یک نفر با اختصاص حقوق و پس اندازش برای بیماران کرونایی، یک نفر با برگزاری مراسم روضه برای خانواده‌های فوت شدگان کرونایی، یک نفر با نذر رساندن مطالبات صنفی یک هزار کارگر به گوش مسوولان، یک نفر با هزینه‌کرد پس‌انداز سفر خانواده برای زوج‌های جوان بی‌بضاعت، یک نفر با ضدعفونی کردن مساجد، یک نفر با اختصاص درآمدش به برگزاری کلاس‌های آموزش قرآن و مباحث دینی، یک نفر با بخشیدن اجاره خانه و مغازه، یک نفر به پخت نان رایگان و یک نفر با تقدیم جان برای درمان بیماران کرونایی پا به عرصه خدمت‌رسانی گذاشته و به نوعی در کمک مومنانه مشارکت دارد.

حجت‌الاسلام محمد فراهانی کارشناس روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مرکزی با بانوی جهادی استان سرکار خانم فائزه یادگاری که این روزها برای لبیک‌گویی به فرمان آقا لباس رزم برتن کرده در جنگ با کرونا مردانه ‌جنگیده است، نه ترسی در دل دارد و نه وحشتی جانش را می‌خورد، همچون کوه در برابر وسوسه‌ رهاکردن سنگر خدمت ایستاده و همچون خورشید بر خانه‌های سرد و بی‌روح آنهایی که عزیزشان را از دست داده‌اند، گرما می‌بخشد به گفتگو نشسته است و متن زیر ماحاصل این گفتگو است.

سلام علیکم خانم یادگاری به اداره کل تبلیغات اسلامی استان مرکزی خوش آمدید از اینکه دعوت ما را پذیرفتید سپاسگزارم.

خانم یادگاری لطف کنید خودتان را معرفی کنید؟

با عرض سلام و ادب بنده فائزه یادگاری هستم، متولد اراک، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خودم را در مدرسه فاطمیه امام علی معروف به منطقه فوتبال سپری کردم. سال ۱۳۹۰وارد حوزه علمیه خواهران اراک شدم و موفق به کسب مدرک سطح ۲حوزوی شدم هم اکنون متاهل و دارای یک فرزند ۷ساله پسر می باشم الحمدالله همسرم از قشر روحانیون است که این موضوع برایم بسیار بسیار ارزشمند است.

خانم یادگاری از نحوه ورود به حوزه علمیه و علاقه ای که به این مجموعه داشتید برای ما بگویید؟

سال ۸۸ و زمانی که ازدواج کردم دانشجو بودم، آن زمان همسرم طلبه بود و به من پیشنهاد داد در حوزه علمیه تحصیل کنم، در آن سالی که ازدواج کردم، پذیرش حوزه‌ها کم بود و چندین بار شرکت کردم و قبول نشدم، بعد از راه‌اندازی حوزه فاطمه‌الزهرا شهرصنعتی اراک در لیست ذخیره شده‌ها قبول شدم و بعد از دو سال تحصیل، دانشگاه را ترک کردم و به حوزه رفتم، حوزه را مکان مقدس می‌دانستم و تحصیل در آن را دوست داشتم.

چرا خدمت به بیماران کرونایی را انتخاب کردید؟

در طول دوران طلبگی درس‌هایی زیادی آموختم، اینکه همیشه به کشورم خدمت کنم و همچون یک سرباز در خدمت ولایت باشم، در ماجرای کرونا به محض اینکه استان مرکزی درگیر این بیماری شد، پس از پرس و جوهای فراوان خانم ظهیری مسئول هماهنگی نیروهای داوطلب را در دانشگاه علوم پزشکی اراک پیدا کردم، هنگامی که برای مصاحبه قرار گذاشتم از من پرسید: «مدرک شما چیست؟» خندیدم و گفتم:«باور کنید تمیز کردن و تِی کشیدن بلدم» و فردای آن روز رفتم و تزریقات را یاد گرفتم.

چند روز منتظر ماندم و هیچ خبری نشد، یک روز در حوزه برای دعوت از نیروهای جهادی داوطلب کار در بیمارستان فراخوان زدند و من سریع اعلام آمادگی کردم که بلافاصله فردای آن روز از معاونت بسیج طلاب تماس گرفتند و از من تشکر کردند و گفتند: «خیلی از هموطنان از بین رفتند بازهم می‌توانید انصراف دهید» که من سوال کردم:«فردا کجا برم؟»

قصد داشتم تا مهار کامل کرونا در بیمارستان بمانم و خدمت کنم، ساک بزرگی برداشته و همه وسایلم را داخل آن ریختم، برای رفتن به بیمارستان ساکم را پر کردم، حتی وصیتنامه هم نوشتم، دل کندن از پسرم سخت بود، اما باید خدمت می‌کردم، روزی که به بیمارستان رفتم رئیس بیمارستان از من پرسید:«تخصص شما چیست؟» گفتم:«تزریقات و کمک بهیاری و البته کار خدماتی هم باشد، انجام می‌دهم» رئیس بیمارستان خندید و گفت:«با ساکی که شما به همراه دارید، نه نمی‌شود».

در بیمارستان به من گفتند می‌توانید به منزل بروید و وقتی از بیمارستان به خانه می‌آمدم در اتاقی جدا بودم و پسر ۶ ساله‌ام را بغل نمی‌کردم و جیگرم آتش می‌گرفت، دلم برای بغل کردن و بوسیدن پسرم لک زده بود، رفتم سی تی اسکن تست دادم و زمانی که دیدم جواب تست منفی است زود به خانه برگشتم و تا می‌توانستم پسرم را بوسیدم.

هدف شما از خدمت به بیماران در این ایام کرونایی چه بود؟

انگیزه من از خدمت به بیماران کرونایی فقط رضای الهی بود، با اینکه همه سرزنشم می‌کردند که ممکن است پسر و همسرم را هم آلوده کنم، اما ذره‌ای از اراده من برای خدمت به بیماران کم نشد، همسرم که می‌دید تا چه اندازه مشتاق خدمتم، حمایت می‌کرد، مادرم خیلی بی‌تاب و ناراحت بود می‌ترسید به کرونا مبتلا شوم، یک روز گفتم:«مادر ثواب کار در بیمارستان را به روح شهدا، شهید سلیمانی، پدربزرگ و مادربزرگ هدیه می‌کنم»، مادرم اشک در چشمانش جاری شد و گفت: «خداپشت و پناهت باشد».

در یکی از روزهایی که مشغول خدمت در بیمارستان بودم و روی گان نوشته بودم: به عشق رهبرم سید علی، آقایی پیش من آمد و گفت: «از وقتی دیدم شما به عشق رهبر داوطلبانه فعالیت می‌کنید از خودم که چندین سال درس خوانده‌ام خجالت کشیدم، فدای این رهبر که نیروهایی مثل شما تربیت کرده و تا این اندازه گوش به فرمان رهبر باشید».

از سختی هایی که در این مدت خدمت متحمل شد برای ما بگویید؟

روزی ۹ ساعت در بیمارستان فعالیت داشتم،برای تردد ماشین نداشتم، برای رفتن به بیمارستان باید آژانس می‌گرفتم، اما بعضی از آژانس‌ها حتی حاضر نمی‌شدند مسافران را به بیمارستان برسانند، خودم را به سختی به بیمارستان می رساندم.

من داوطلبانه در بیمارستان همه کاری می‌کردم از شانه کردن موی مریض‌ها گرفته تا شستن لباس‌ها و تمیز کردن بیمارستان و تزریقات و این روزها هم برای غسل دادن فوت شدگان ناشی از کرونا با هزینه شخصی به روستاهای دور و نزدیک می‌روم و علاوه بر غسل دادن فوت شدگان برای آرامش خانواده‌های آنها روضه برگزار می‌کنم تا از درد و رنج آنها بکاهم و خوشحالم که به‌عنوان یک ایرانی سهمی کوچک در رزمایش کمک مومنانه دارم.

از تغسیل اموات کرونایی خاطره ای دارید؟

روزی که آقا دستور کمک مومنانه را صادر فرمودند، دوست داشتم من هم در این رزمایش سهم کوچکی ایفا کنم، بعد از اعلام نیاز به نیروی جهادگر خانم برای امر کفن و غسل میت کرونایی، بلافاصله در لبیک به فرمایش آقا اعلام آمادگی کردم، در حالی که حتی یک مرده هم از نزدیک ندیده بودم، ولی با توکل به خدا رفتم.

در یکی از روزها باید برای غسل یک میت باید به شهر فرمهین شهرستان فراهان می‌رفتم، یادم هست آن روز باران و تگرگ شدید می‌بارید، وارد غسالخانه شدم، غسالخانه خیلی ترسناک بود، مرده را تحویل گرفتم، هیچ کس حاضر نشد کمکم کند، حتی از اطرافیان نزدیک میت پشت درب غسالخانه هم نیامدند، باید به تنهایی میت را جابه جا می‌کردم، ترس عجیبی داشتم، سکوی غسالخانه بلندتر از قد من بود و دستم به میت نمی‌رسید و چیزی نبود زیر پایم بگذارم و مجبور شدم بروم روی سکو، گان و لباس محافظتی‌ام پاره شد، تیکه‌ای از کفن‌های داخل غسالخانه را روی لباسم بستم. وضعیت دقیقه به دقیقه ترسناک‌تر می‌شد و از همه جالب‌تر اینکه من تا آن لحظه جنازه ندیده بودم، یک ساعت و نیم طول کشید تا میت را غسل دادم، دیگر جانی نداشتم و از طرفی روزه هم بودم، جنازه را کفن کردم و روحانی را صدا کردم که میت را کمکم داخل پلاستیک و کاور بگذارد.

روزهای سختی بود جنگ بین خودم و درونم، بین ماندن و رفتن، از طرفی نگران مبتلا شدن و بی‌‌مادر شدن پسرم بودم و از طرف دیگر باید به ندای آقا لبیک می‌گفتم و می‌ماندم، خوشحالم که خدا آن روزها با من بود و ایمان را قوی کرد.

این روزها احساس سبکی می‌کنم، احساس می‌کنم از اینکه توانسته‌ام با غسل فوت شدگان کرونایی و گرفتن روضه برای آنها از غم و رنج خانواده‌هایشان بکاهم کمی از بار گناهانم کاسته شده و خوشحالم که در این شرایط سخت می‌توانم به کشور کمک کنم، امیدوارم خدا به همین زودی شر این ویروس را از جامعه جهانی کم کند تا همچون گذشته شادی و آسایش به خانواده‌ها بازگردد و در این فرصت لازم می‌دانم از اداره کل تبلیغات اسلامی و بسیج طلاب استان مرکزی که شرایط را برای حضور طلبه‌ها در این آزمون سخت فراهم کردند، تشکر و قدردانی کنم.